درحالی که آمارهای سازمان WHO گویای این هستند که درمیان ١٠ بیماری که سبب ناتوانی انسان میشوند، ٤ بیماری درحیطه اختلالات روانی قرار دارند! بیماریهایی که با علایم کوچک به ما هشدار میدهند و بیتوجهی به آنها تا جایی میرسد که فرد مبتلا در زندگی فردی، اجتماعی و شغلی خود دچار مشکل میشود و درپی آن هزینههای هنگفتی را بر دوش خود و جامعه میگذارد.
کارشناسان معتقدند؛ اگرچه زندگی امروزی چهره توسعهیافتهای به خود گرفته است، اما رفاه و امکانات و خواستههای آدمی به همان میزان برآورده نمیشود و همین تناقض نگرانی و افسردگی را به درون خانوادهها کشانده و به شکل اختلالات خواب، سردرد و… خود را نشان میدهد؛ البته درجوامع، بیثباتی اجتماعی و اقتصادی حس ناامنی را درپی دارند و شنیدن اخبار نگرانکننده نیز باعث تشدید بیشتر این ناامنی میشوند و شاید برای همین است که ما شاهد آدمهای مضطرب در اطراف خود هستیم؛ اضطرابی که در رانندگی، خریدکردن، حضور در مکانهای شلوغ و حتی رفتارهای روزمره خود را به رخ میکشد، البته دلایل دیگری نیز به این اختلالات دامن میزنند، دلایلی که در نگاه اول شاید به چشم نیایند؛ دربرخی جوامع به دلایل گوناگون فرهنگی، اقتصادی و… فرد چیزی تحتعنوان تعطیلات آخر هفته ندارد تا بتواند زمانی را برای بازسازی افکار و جنبههای روانی خود داشته باشد و این باعث تلنبارشدن استرسها میشود که ناگفته میتوان به آثار آن پیبرد. ساخت و طراحی و معماری شهرها نیز به نوبه خود بر تمرکز و جنبههای روانی افراد تأثیر میگذارد و میتوان با طراحی مناسب آرامش را به شهروندان اعطا کرد. واقعیت امر این است که سلامت روانی همانند سلامت جسمی نقشی اساسی در زیست آدمی دارد و متأسفانه مفغول مانده و یک سوژه دست چندم به حساب میآید.
واقعیت این است که با وجود پیشرفت و توسعه جوامع؛ شناخت درستی از بیمارهای روانی وجود ندارد و هنوز این تصور وجود دارد که بیمار روانی، فردی است با اختلالات شدید روانی که زندگی معمولی و عادی ندارد، یعنی همان اصطلاح قدیمی مجنون. البته انگها و باورهای متداول نیز باعث شده تا افراد از پذیرش و درمان اختلالات روانی خود پرهیز کنند؛ همیشه لغت روانی برای سرکوب، ناسزا یا حتی شوخی مورد استفاده قرار گرفته و افراد برای فرار از این انگ، بیماری و اختلالات روانی خود را کتمان میکنند و از پذیرش آن ابا دارند، البته باورهایی نیز وجود دارد که افراد با علم بر داشتن اختلالات روانی برای درمان اقدام نمیکنند؛ اختلال روانی با ازدواج برطرف میشود، اختلال روانی ارثی است، داروهای روانپزشکی اعتیادآور است، اما نکته مهمی که در این میان مغفول میماند، این است که همه این موارد عواقب زیادی درحوزه سلامت عمومی جامعه دارند؛ بزرگترین عواقب آن انسانی است که متأسفانه به حساب نمیآید، البته نباید از نتایج اقتصادی آن نیز غافل شد؛ اهل اقتصاد به خوبی واقفند که میزان خلاقیت و تولید چه تأثیری بر اقتصاد دارند، دراین شرایط فردی که از اختلالات روانی حتی در سطح پایین آن رنج میبرد، نمیتواند به خوبی خلاقیت خود را شکوفا کند که بیشک زیان اقتصادی محسوب میشود. از بعد انسانی نیز باید گفت، فردی که دچار بیماری روانی است، رنج میکشد و اگر درمان نشود، با بیماریهای جسمی درگیر شده و آسیبهای اجتماعی را شاهد خواهد بود. درواقع نادیده گرفتن درمان این اختلالات بهداشت و سلامت روانی را به مخاطره میاندازند و اگر در دوران طلایی بیماری یعنی ابتدای امر تشخیص داده و درمان نشوند، باید از هزینههایی با اعداد و ارقام بالا بگوییم.
تحقیقات نشان میدهد که در سالهای اخیر بیماری روانی در بین اقشار مختلف گسترش یافته است، بهطوری که براساس آخرین مطالعات ٣٩درصد افراد ساکن درتهران بیماری روانی دارند. طبق تحقیقات وزارت بهداشت که درسال ٩١ انجام شد، بیماریهای روانی در زنان رتبه اول بیماریها را دارد و در مردان بعد ازحوادث عمدی و غیرعمدی دومین بیماری از نظر مرگ و ناتوانی شناخته شده است، براساس همین تحقیقات ٢٦,٥درصد زنان و ٢٠.٨درصد مردان درطول یکسال به یک نوع اختلال روانی مبتلا میشوند، البته باید اذعان کرد که افسردگی بالاترین اختلال روانی درمیان افراد است. براساس طرح پیمایش ملی سلامت روان در مهر ٩٣ که برای نخستینبار درکشور روی ٧هزارو٨٨٦نفر انجام شد، اختلال افسردگی درجمعیت عمومی ٧.١٢درصد بود؛ ٤.١٥درصد خانمها و ٢.١٠درصد آقایان؛ ٥.١٢درصد متأهلان و ٥.١٦درصد افراد بیکار، ١١درصد شاغلان، ٥.١٣درصد شهرنشینان و ١١درصد روستاییان. البته آمارهای خرداد ٩٤ نیز از حاکی از این بودند که ٢٣درصد مردم ایران حداقل یکبار دچار اختلال روانی شدهاند و ١٢درصد مردم از افسردگی جدی رنج میبرند.