IMG_20160106_171421
تاریخ ایدیولوژی
تیر ۱۴, ۱۳۹۵
کودک سست
کودک درونمان چقدر در اختلافات خانوادگی نقش دارد؟
آبان ۲۱, ۱۳۹۵

کندیاک فویرباخی دیگر

کندیاک مانند فویرباخ ایده را در حس می جوید و چنین باورهایی دارد

‏”اتين بونو دو كندياك” از دانشمندان فرانسوي قرن هجدهم مي باشد كه تمامي معلومات و معقولات انسان را نتيجه و ثمره، احساسات تلقي
مي‌نمايد. قرن هجدهم در فرانسه به دوران “پرتو افكن” معروف است. چرا كه اغلب انديشمندان فرانسه در اين دوران به مبارزه با انديشه هاي خرافي و سخيف و آداب و سنن غلط و نيز انزجار از ظلم و جور مبادرت ورزيده‌اند. البته بايد اذعان داشت هيچ كدام از اين متفكران را نمي توان به ارائه فلسفه اي فاخر و منسجم، مفتخر دانست. چرا كه اين انديشمندان صرفاً به بسط انديشه هاي آزاديخواهانه و تبليغ علم و ادب و انتقاد از انديشه‌هايي كه به زعم ايشان سازگار نمي افتاد، پرداخته اند. ‏

در اين بين كندياك تنها شخصيت بارزي است كه به ابراز فلسفه اي نسبتاً مستقل در اين ادوار همت گماشت. كندياك در سال ۱۷۱۵ به دنيا آمد و در سال ۱۷۸۰ نيز درگذشت. وي مردي فاضل و محتاط بود و يك زندگي بي دغدغه و بي مناقشه و آرامي را براي خود برگزيده بود. كندياك در ابتداي جواني به كشيشي روي آورد. البته رفتار و منش وي همانند ديگر كشيشان نبود. وي مدتي به تعليم و تربيت شاهزادگان ايتاليايي مبادرت ورزيد و براي تعليم آنان به نگارش كتاب هاي متعددي دست زد. ‏

وي همچنين در علم اقتصاد نيز داراي آثار و تحقيقات نسبتاً فاخري
مي‌باشد. امّا وي در زمينه فلسفه اخلاق بيش تر شناخته شده و آثار وي در اين حوزه بهتر جلوه گري مي نمايند. از آثار عمده كندياك مي توان به كتاب هاي “رساله در منشأ علم انسان” و “رساله درباره احساسات” اشاره نمود. وي همچنين با ديدرو و همكارانش در تأليف كتاب
دايره‌المعارف، آشنايي و دوستي نيز داشت. امّا از مناقشات و مجادلات مذهبي آنان اجتناب ورزيده و زندگي خود را در آرامش و انزوا گذراند. ‏

بايد اذعان داشت انديشه هاي فلسفي كندياك در واقع ملهم از تفكرات “جان لاك” بود. وي همانند لاك به تحقيق درباره چگونگي دستيابي علم بشري پرداخت. يافته هاي لاك و كندياك در اين زمينه بخش مهمي در روان شناسي محسوب مي گردد.

در مورد بنيان فكري و فلسفي وي بايد گفت: وي يك فيلسوف حسي بوده است. اما با اين وجود از فلاسفه مادي به شمار نمي آيد. از لحاظ منطقي هر دانشمند مادي لاجرم، حسي نيز محسوب مي گردد. ولي اين گونه نيست كه فلاسفه حسي، مادي هم باشند. فيلسوف مادي، اجسام و ماديات را حقيقت و اصل تلقي مي نمايد و ادراك، حس و تعقل را نيز از خواص ماده برمي شمارد. اما كندياك ماده را قادر به ادراك و تعقل نمي پنداشت. وي به وجود نفس مجردي كه قادر به ادراك بوده، نيز اعتقاد داشت. ‏

در واقع كندياك فلسفه اصحاب حس را به كمال رساند و در اين زمينه حتي از لاك هم كه انديشه خود را وامدار اوست، نيز پيشي گرفت. لاك براي علم دو مبدأ و خاستگاه قائل بود: ۱- حس. ۲- تعقل. امّا كندياك ضمن نفي تصورات فطري، خاستگاه علم را تنها در حس منحصر مي دانست و جهت دستيابي به علوم، نقش ارزنده عقل را ناديده مي انگارد.‏

وي بر اين پندار بود كه تمامي حواس با هم برابر مي باشند و اگر انسان هر يك از حواس را به تنهايي در نظر بگيرد، مي تواند هر آنچه كه از طريق ديگر حواس قابل ادراك بود را درك و كشف نمايد. در واقع وي اعتقاد داشت كه ضميمه گشتن حواس ديگر به اين حس، صرفاً موجب تقويت و تكميل ادراكات انسان مي گردد. لذا وي به وجود تمامي احساسات براي ادراك و دسترسي به معلومات و معقولات را لازم نشمرده و برخورداري از يك حس را نيز براي ادراك و كشف حقيقت كافي مي دانست.

وي “خود” يعني نفس را ادراكِ آنچه حاضر است و به ياد داشتن آنچه بوده و غايب شده است ، تلقي مي نمايد. وي با شرح و ايضاح هر يك از حواس چون حس شامّه، ذائقه، سامعه، باصره و لامسه، چگونگي ادراكات انسان توسط احساسات را تبيين و تحليل مي نمايد. با اين حال كندياك در وجود انسان منكر و نافي نفس مجرد نيست. بلكه وي چنين اعتقادي را دارد كه نفس، ذاتي است كه تمامي تفكر، استدلال، تصور و تصديق، ادراك فاصله و بُعد، خواهش و اراده و تمامي ادراكات خويش را صرفاً از طريق احساسات به دست مي آورد. ‏

وي در ابراز چگونگي ظهور اين معلومات به تفصيل، طويل گويي و اطاله كلام پرداخته است. وي اذعان مي دارد كه تصور ذهني يعني همان احساس تكرار شده و مكرر كه به مدد ديگر احساسات، تقويت و تثبيت مي گردد. وي خواهش را احساسي مي داند كه خوشايند بوده و نفس از تجديدش به انبساط خاطر و دلخوشي دست مي يابد. وي همچنين بيان مي دارد كه اراده خواهشي است كه مستحكم و تثبيت گشته است. كندياك در نهايت احساسات را احوالات مختلف نفس تلقي مي نمايد.‏

بايد اذعان داشت رويكرد انديشه اي كندياك بر اين پيش فرض اساسي مبتني است كه انسان تمامي معقولات و معلومات را صرفاً از طريق احساسات درك مي نمايد. لذا وي با اين پيش داوري، بنيان فكري و فلسفي خويش را بر اين تصور و ادعا بنا نهاده و احساسات را يكّه ناجي بشر و عامل ترقي و پيشرفت وي تلقي نموده است. بي ترديد احساسات موجب ايجاد ادراكاتي براي انسان از خويشتن و جهان پيرامونش
مي‌گردد. امّا احساسات به تنهايي قادر به كشف تمامي ظرايف جهان هستي و حقايق مستولي گشته بر عالم نخواهد بود.‏

‏ در واقع شالوده و بنيان ذهني كندياك كه صرفاً بر قواي ادراكات تجهيز گشته است، راهي ناصواب و خطا را در پيش رو گرفته است. اين بنيان فكري با چنين پيش فرضي، ناگزير نقش سازنده و خلاقانه تعقل را با ساده انگاري تمام و با طيب خاطر ناديده انگاشته است. امري كه به راحتي قابل اغماض نخواهد بود. لذا اين رويكرد با اين تصور و بنيان ناصحيح و ناصواب، نتايج و تبعات نادرستي را نيز در پي خواهد داشت كه از ضعف در اعتبار و غناي درخور توجه رنج خواهد برد.‏

‏ علاوه بر اين كندياك در آثار خود و در خلال انديشه هايش تنها به امور دنيوي پرداخته است و فلسفه خويش را فقط مصروف تحليل محسوسات و امور حسي و مادي نموده و از پرداخت به مباحث اساسي‌تر و امور باطني و روحي اجتناب ورزيده است. اين مسئله خود به تنهايي،
جامع‌نگري اين رويكرد را مورد ترديد قرار داده و مخاطب خويش را از اتكاء و اعتماد به آن برحذر مي دارد.‏

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *